زین پس به جای واژگان غریب و ناموزون....

بغل :بَقَ

بالا :بال

عزیز:اَدَ

مرسی:سی

خب:خ

کلاه :لا

سلما :مَما

حمام :حَمَ

به به خوشمزه ...غذا ....عمو .....عمه ....شیر:اَمَ

کاش میشد موقع گفتن مرسی هاش ازش فیلم گرفت

سرش رو خم میکنه دندوناش رو نشون میده و میخنده

و کمرش هم کج میکنه و چشماش رو میبنده و میگه :سی!

میخواد ازش بگیری میخواد چیزی بهش بدی مدام میگه سی!

سلما دختر خوبی باش  خب؟جواب میرسد خ

هر چی اَمَ بهش میدی اون دستش هم دراز میکنه و میگه دادا؟

خدایی هر چی هم بررای داداشش بگیره بهش میده

عاشق شکلات کاکائویی

هر وقت در یخچال باز میشه میخواد

ماهم از اون ریزهاش براش گرفتیم که اگه روزی ده تا هم بخوره ضررش کمتره

تا سفره جمع میشه انگار تار موش رو آتیش زدی میدوه سفره رو میگیره

و در تقابل با داداشش میدون به سمت آشپزخونه که هر کی زودتر جمع کنه و برسه آشپزخونه برنده است !

جیغ میکشه

میگم سلماااااااااجیغ نزن !

دوباره جیغ میکشه و میخنده و خم میشه تو حالت رکوع

و وقتی بلند میشه هنوز داره میخنده و دستش رو میگیره جلوی دهنش

نامَرده هر کی اون موقعه نخورش

ماهمه مَردیم !!!!!!!

بردمش برای واکسن وقتی خانومه به دستش واکسن زد میخواست به پاش بزنه

دخی بانوی ما روی تخت خوابیده بود دستاش رو گرفته بود جلوی چشماش

سرش رو به چپ و راست تکون میداد گریه میکرد و میگفت نع نع نع !

پاور تی وی مون خراب شد از بس این عسل بانو تی وی بیچاره رو خاموش روشن کرد

تا هم میگی نکن میگه خ

دوباره روز  از   نو   روزی   از نو !

گوشی رو برمیداره این گوشی ممکنه هر چی باشه از عروسک تا بستنی و اسباب بازی

با صدای بلند میگه :اَلَ...دالام ...سی...خ بعد محکم قطع میکنه !

باباش کلید میندازه به در 

تا بخواد برسه به بابا و سلام بده بهش توی راه دو سه بار زمین میخوره

میرسه به بابا صداش تا 7 تا خونه اون طرفتر میره

بال بال میزنه و تند تند میگه دالاااااااااا(سلام)

یه روسری از توی کشوی من پیدا کرده که مثل روسریه مامانمه

40 دقیقه تمام این روسری و میکرد سر من و در میاورد

موهام رو صاف میکرد و وقتی تو چشام نگاه میکرد میگفت :اَدَ؟دالام !

خداییش حوصله نداشتم ولی نشستم چون با مامانم از این بازی ها میکنه !