دخی بانودخی بانو، تا این لحظه: 6 ماه و 19 روز سن داره

نی نی دوم

جانی ودلی...ای دل و جانم همه تو...💗💗💗

ای موش موشک !

1394/7/13 10:05
نویسنده : مامان
153 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها خونه مون شده پر از شیرین زبونیه یه نازخانوم ......عسل خانوم !

 

خیلی بانمک حرف میزنه و خیلی با نمک تر قهر میکنه

مدام توی خونه از پشت سر منو گرفته و میگه بیا جف نشور!...بیا ظرف نشور

بعد که دنبالش نمیری ..قهر میکنه ......دست به سینه میشه و روش رو برمیگردونه و میگه ...

دیده دوزت ندالم ...دیگه دوستت ندارم .....

دیده باهات بازی نی کنم ......

ازا باهات قهلم !.....اصلا باهات قهرم !

ازا تو مامان من نیسی!

 

عزیز بهش میگه بلا سگ بخورت به حق علی!

روش رو میکنه به عزیز میگه سگ تو لو بخوره من دونا دالم

سگ تو رو بخوره من گناه دارم !

 

 

رفته بودیم امامزاده یه عروس اومده بود زیارت کنه

بدو بدو رفته دست میکشه به دامن عروس میگه مبالکت باشه !بغل

 

تا یه چیزی بخواد و بهش ندی میشینه و پاهاش رو کج و کوله میذاره چشماش رو میبنده ودستاش رو میگیره رو به آسمون و در اوج استیصال میگه

ای خوداااااا منو تمت تن ....ای خدا منو کمک کن !

 

رابطه اش با داداشی در حد همون جیغ کشیدنه !

از دو متریش که رد میشه داداش بنده ی خدا فریاد میکشه و جیغ میزنه و میگه

بازیم و خلاب تلدی!   بازیم رو خراب کردی!

در صورتی که داداشی اصلا بهش کاری نداشته !

 

 

پرده ی اتاقشون رو که بابا نصب کرد

میدوید

دور خودش میچرخید و میرقصید  و میگفت به به اوشلی...به به خوشگلی!

 

 

هر بچه ای که ببینه و بخواد نازش بکنه میره جلو و دست میزنه براش تک ضرب و میگه ای موش موشک !

 

توی اتوبوس که میشینیم  خانومها که براش ادا و شکلک در میارن اوایل فقط نگاه میکرد

بعد یه روز به یه خانومی گفت نتن جشه !  نکن زشته !

آقاجونم همیشه میگه اگر خواهی ندروازی       نکن با کودکان بازی!خندونک

 

وقتی باهاش بچه گونه حرف میزنم میگه خودیتو لوس نتن !قه قهه

 

میره توی تراس و داد میزنه میگه آی مردم !ت خبله ؟چه خبره ؟(اعصاب ندارن از حالا )

 

دیوانه ی کتابه

مدام یه کتاب زیر بغلشه و میگه تتاب  آولدم بیا بیخون بلام !

روزی بیست جلد کتاب میخونم و گاها داداشی به امداد میرسه و عکسهاش رو توضیح میده شبها کتاب به بغل خوابش میره

همه میگن مثل خودم میشه که 5 سالگی کتاب چهارم دبیرستان رو میخوندم !قوی

 

 میگه بیا با من بازی تن

من خانوم بودم تو نی نی بودی!

بعد باید دراز بکشی و گریه کنی  یه نیم ساعتی تا خانوم ساکتت کنه

وای به حال وقتی که سرپیچی کنی!

 

 

اسم دختر عموی شیش ماهش شمیم !

اسم همه عروسکهاش با ریتمها و لحنهای متفاوت ژمی هست !

 

 

فعلا هم سرمای سختی خورده که آب بینی اش و چشمش و دهنش و اینها یاریش نمیکنه

خودش کشف کرد که میتونه دستمال بذاره توی بینیش تا آبش نیاد !

 

الان هم نشسته روی میز سیستم و میگه عس بیار ندا تنم....عکس بیار نگاه کنم

بعد من گوش نمیدم و میگه اتههههه...اکه هی!چه تار تنم ؟!

پسندها (1)

نظرات (1)

محمدصالح جون،گُلِ گُلا
29 دی 94 23:57
ماه بانو....خوب دل میبری از همه.....سلامت وشاد باشی......حرفاتو که می خوندم یاد حرف زدنای خودم ومامانت می افتم راهنمایی ودبیرستان هم که بودیم همینجوری باهن حرف میزدیم...تو اتوبوس همه چپ چپ نگاهمون می کردن.....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی دوم می باشد